زبانحال امام حسن عسکری علیهالسلام قبل از شهادت
سوخت از زهر زپا تا سرِ من ای پسرم مانده بر راه تو چـشم ترِ من ای پسرم آخـرین لحـظۀ دیـدار رسـیده است بیا میدهد بوی سفـر بسـترِ من ای پسرم با لبِ تـشـنه و با این جگـرِ پـاره شده نـام تـو زمـزمـۀ آخــرِ مـن ای پـسـرم همۀ هستیِ من سوخته در غربت و غم بنـشین بر سرِ خاكـسترِ من ای پـسرم حجـرۀ بستۀ من چون قفـس تنگ شده در قفس ریخته بال و پر من ای پسرم جان به لب دارم و از درد كشم پا به زمین ای قـرارِ دل من، دلـبرِ من، ای پـسرم همۀ غـصۀ من غـربت تنهـایی توست این چنین گریه نكن در بر من ای پسرم با قـد خـم شده خـویش مرا میخـوانـد از جنان مـادر غـمپرور من ای پسرم |